باز باران بی ترانه

باز باران بی ترانه ،، بی هوای عاشقانه ،، بی نوای عارفانه در سکوتی ظالمانه ,, خسته از فکرِ زمانه ،، غافل از حتی رفاقت هاله ای از عشق و نفرت ،، اشک هائی طبق عادت ،، قطرهای بی طراوت ،، دیدنِ مرگِ صداقت ،، رویِ دوشِ آدمیت میخورد بر بامِ خانه .....!!!!